آیا تا به حال به این موضوع توجه کرده اید که چگونه اولین فرزند در بسیاری از خانواده ها نشان نامرئی مسئولیت را به دوش می کشد؟ چه در بازی‌های دوران کودکی ، چه کمک به آموزش خواهر و برادر کوچکترشان، یا در نقش های رهبری و مدیریتی در مراحل بعدی زندگی، فرزندان اول اغلب مسئولیت پذیرتر می شوند. که اولین ویژگی موثر برای رهبری کردن می باشد. 

 در بسیاری از خانواده‌ها، آنها در یک الگوی آشنا بزرگ می‌شوند: انتظار می‌رود که نه تنها مسئولیت خود، بلکه در قبال خواهر و برادر کوچک‌ترشان را نیز مسئولیت بر عهده بگیرند. و این انتظار به طور طبیعی آنها را به بلوغ سریع‌تر، فکر کردن و رفتار بیشتر مانند یک والد دوم سوق می‌دهد تا فقط یک فرزند دیگر. 

آنها با یک ویژگی درونی پرورش می یابند: برعهده گرفتن مسئولیت. از آموزش و مراقبت از خواهر و برادر کوچکترشان گرفته تا اجتماع, آنها اغلب مواقع مسئولیت پذیری بیشتر در قبال افراد احساس می کنند, بنابراین تعجبی ندارد که بسیاری از آنها در مدیریت پروژه های گروهی در مدرسه یا دانشگاه عملکرد بهتری از خود نشان می دهند و به طور طبیعی بدون تلاش در نقش های رهبری قرار می گیرند. به عنوان یک بزرگسال، آنها اغلب به کارمندان قابل اعتماد، اعضای تیم حمایت کننده و راهنمای طبیعی در هر حرفه و شغلی که دنبال می کنند تبدیل می شوند. 

 آنها اغلب در جامعه معقول‌تر، قاطع‌تر و با اعتماد به‌نفس‌ بیشتری ظاهر میشوند, ویژگی‌هایی که آنها را رهبرانی ذاتی می‌کند که دیگران به طور غریزی به آنها اعتماد و تکیه می‌کنند. اما این موضوع پرسشی بسیار مهم مطرح میکند: چه چیزی واقعاً این ویژگی ها را شکل می دهد؟ آیا ژنتیک در آن دخیل است؟ نحوه تربیت آنها؟ فشار روانی؟ یا فقط تصادف؟ 

در این مقاله، موقعیت منحصر به ‌فرد فرزندان اول را در خانواده‌شان بررسی می‌کنیم و عوامل کلیدی را که بر رشد رفتارها، مسئولیت‌ها و گرایش‌های رهبری آن‌ها تأثیر می‌گذارند، بررسی می‌کنیم. 

 

نقش ژنتیک: آیا رهبری در خون شماست؟ 

در نگاه اول، وسوسه انگیز به نظر میرسد که باور کنیم ویژگی های رهبری مانند هوش، مسئولیت پذیری یا اعتماد به نفس به سادگی ارثی هستند. به هر حال، به نظر می رسد برخی از افراد برای رهبری "متولد" شده اند. اما وقتی صحبت از متولدین اول خانواده ها می‌شود، توضیح ژنتیکی به طور کامل جواب نمی‌دهد. همه خواهر و برادرها دارای ژنی مشترک هستند، با این حال اغلب این فرزند اول است که بیشترین بلوغ، قاطعیت و رهبری را نشان می دهد, حتی در بین خواهر و برادرهای با استعدادتر. 

ژنتیک ممکن است زمینه های اولیه را فراهم کند مانند خلق و خو یا پتانسیل شناختی, اما تعیین کننده جهت آن صفات نیست. به عبارت دیگر، ممکن است کودکی با ظرفیت رهبری به دنیا بیاید منظور ژنی خاص است که ویژگی های رهبری را در خود داراست مانند ژن های MAO و rs4950 ، اما باید دقت کرد که اثر ژن ها توسط پرورش والدین و جامعه تقویت و یا خنثی میشوند, به عبارتی فردی که با ژن های مرتبط با رهبری متولد میشود ممکن است بر اثر پرورش اثر این ژن در او خنثی شود و از میان برود. 

فرزندان اول اغلب "رهبران متولد شده" نیستند, آنها تبدیل به رهبر می شوند. و در حالی که ژن‌ها ممکن است نقش حمایتی داشته باشند، به ندرت توضیح می‌دهند که چرا بزرگ‌ترین کودک به‌طور پیوسته به همان شکلی ظاهر می‌شود که دیگران دنبال می‌کنند. 

 

پرورش: نقش خانواده در شکل دادن به شخصیت اولین فرزند 

نحوه تربیت فرزندان اول نقش عمده ای در شکل گیری شخصیت و رفتار آنها دارد. همانطور که توضیح دادیم ژنتیک ممکن است بر رفتارها و شخصیت های یک فرد اثر بگذارند و تنها یک جهش ژنتیکی کافی است که شخصی دگرگون شود, بر این اساس محرک های تحریک کننده ی ژنتیک نقش اساسی در شکل گیری افراد بازی میکنند نه ژنتیک به تنهایی. آنها اولین فرزندان خانواده خود هستند بنابراین والدین به طور متوسط وقت بیشتری برای پرورش آنها صرف میکنند, و از آنجا مغز انسان بعد از تولد رشد خود را آغاز میکند, پرورش والدین نقش حیاتی در شکل گیری شخصیت, صفات و حتی میزان هوش آن فرزند ایفا میکند. با این حال با تولد فرزند دوم, دنیای آنها به‌ طور چشمگیری تغییر می‌کند. ناگهان، آنها دیگر در مرکز توجه والدین خود نیستند، و از آنان انتظار می رود که به مراقبت از خواهر و برادر کوچکتر کمک کنند. والدین اغلب از بزرگ ‌ترین فرزند انتظارات بالاتری دارند و او را تشویق می‌کنند که مسئولیت‌پذیر، بالغ و قابل اعتماد باشد که فرزند کوچکتر بتواند به او تکیه کند. 

این "آموزش" اولیه در مسئولیت پذیریی، فرزندان اول را وادار می کند تا مهارت هایی را توسعه دهند که بعداً به رهبری تبدیل می شود. آنها یاد می گیرند که چگونه الگو باشند، تصمیم بگیرند و چگونه رفتار کنند, نه فقط برای خودشان، بلکه برای دیگران. این احساس وظیفه به عنوان بخشی از هویت آنان در وجودشان تثبیت میشود. 

علاوه بر این، والدین ممکن است به طور طبیعی با فرزند اول خود رفتارهای متفاوتی داشته باشند, به عنوان مثال سختگیری کردن, رفتاری که صفت هایی مانند قاطعیت و وظیفه‌شناسی را تقویت می کند. اصرار برای ایجاد یک الگوی خوب می‌تواند به فرزندان اول انگیزه دهد تا بیشتر به خود فشار بیاورند و در تلاش برای برآورده کردن انتظارات والدین و خواهر و برادر باشند. که ممکن است کمالگرایی و جاه طلبی را در آنان تقویت کند. 

در مقابل، خواهر و برادرهای کوچک‌تر اغلب از آزادی بیشتر و فشار کمتری برخوردارند، که می‌تواند به آنها اجازه دهد خلاقیت یا مهارت‌های اجتماعی را تقویت کنند، اما ممکن است به این معنا باشد که نقش‌های رهبری کمتری را بر عهده گیرند. 

در نهایت، محیط خانواده و سبک پرورش فرزند اول توسط والدین همدیگر را تقویت میکنند تا مسیر فرزندان اول را شکل دهند و آنها را به رهبرانی تبدیل کنند که اغلب به آن تبدیل می‌شوند. 

 بنابراین تصادف نمی تواند نقش موثری در ایجاد صفات رهبری بازی کند و همانطور که در مقاله بررسی کردیم محیط خانواده و نحوه ی پرورش فرزندان نقش اساسی در تقویت صفات رهبری ایفا میکنند. 

در پایان، اگرچه ژنتیک ممکن است زمینه‌ساز صفات رهبری باشد اما در نهایت محیط خانواده و مسئولیت‌های منحصر به فردی که بر عهده فرزندان اول گذاشته می‌شود، ویژگی‌های رهبری آنها را شکل می‌دهد. از درس‌های اولیه در مورد مسئولیت‌پذیری و پاسخگویی گرفته تا فشارهای روانی ناشی از الگو قرار دادن دیگران، در فرزندان اول مهارت‌هایی را پرورش می‌دهند که آنها را برای رهبری با اعتماد به نفس در بسیاری از زمینه‌های زندگی آماده می‌کند. درک این پویایی‌ها نه تنها تأثیرات ترتیب تولد را روشن می‌کند، بلکه به ما یادآوری می‌کند که رهبری اغلب محصول پرورش، رشد و تجربه است، نه صرفاً وراثت. چه فرزند اول باشید چه نباشید، شناخت و پرورش این ویژگی‌ها می‌تواند به هر شما کمک کند تا در زمان مناسب قدم بردارید و صفات رهبری کردن دیگران را بیاموزید. 

منابع: the brain in minutes,  Psych Central ,  Neuroscience News 

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟ آیا شما فرزند اول خانواده خود هستید؟ اگر چنین است، چند مورد از این ویژگی‌ها یا تجربیات با شما همخوانی دارد؟ مشتاق شنیدن افکار و داستان‌های شخصی شما هستم, در صورت تمایل می‌توانید آنها را در نظرات با ما به اشتراک بگذارید!