در دنیای پرشتاب امروز، به راحتی میتوان در دام دنبال کردن بیپایان مهارتها و دانشهای جدید افتاد، بدون اینکه واقعاً در هیچکدام از آنها متخصص شد. یادگیری صرفاً به خاطر کنجکاوی, بدون جهت یا هدف مشخص, اغلب منجر به تبدیل شدن به یک همهکاره و استاد هیچکاره میشود. با این حال، در این عصر مهارتمحور، تکیه بر تنها یک یا دو مهارت میتواند به همان اندازه محدودکننده باشد. بنابراین، پارادوکسی سردرگم کننده پدیدار میشود: چگونه میتوانیم طیف گستردهای از تواناییها را بدون از دست دادن تمرکز به دست آوریم؟ در این مقاله، بررسی خواهیم کرد که چگونه هوشمندانهتر، نه فقط بیشتر، یاد بگیریم و دانش را به تأثیر واقعی و پایدار تبدیل کنیم.
مراحل یادگیری معنادار
1. خود و تواناییهایتان را بشناسید
2. یک هدف مشخص پیدا کنید
3. مهارتهای لازم برای دستیابی به آن هدف را بیاموزید
4. عمل و یادگیری را ترکیب کنید
خود و توانایی هایتان را بشناسید
در مقاله قبلی، چند روش عملی برای شروع سفر خودشناسی معرفی کردیم. در اینجا، میخواهیم کمی بیشتر به عمق ان سفر کنیم. هیچ شخصی بدون درک اولیه از خود، به موفقیت، رضایت یا خوشبختی واقعی دست نمییابد. اما موفقیت واقعاً بدون خودآگاهی به چه معناست؟ آیا ثروت به تنهایی موفقیت است؟
مطمئناً، ثروتمند شدن میتواند نوعی موفقیت باشد، اما موفقیت فراتر از پول است. این به معنای پیمودن مسیری هم راستا با ارزشهای شما و دستیابی به اهدافی است که واقعاً برای شما مهم هستند. بدون دانستن علایق، نقاط قوت و استعدادهای خود، چگونه میتوانید اهداف معناداری تعیین کنید؟ پاسخ: نمیتوانید.
اگر اهداف خود را تعیین نکنید، شخص دیگری, چه جامعه، چه خانواده یا همسالان, آنها را برای شما تعیین خواهد کرد. چرا کسی هرکسی باید کاری انجام دهد, و این اهداف ممکن است با آنچه واقعاً هستید مطابقت نداشته باشند و باعث شوند احساس سردگمی، ناکامی و نارضایتی کنید. وقت گذاشتن برای کشف خود، اولین قدم در هر سفر معناداری است. مانند قدم گذاشتن با احتیاط در مسیری مهآلود, هنوز به وضوح نمیبینید، اما در مسیر درست حرکت میکنید.
حقیقت این است که اکثر مردم خودشان را به اندازه کافی نمیشناسند، به همین دلیل است که تعداد افرادی که در نارضایتی گیر میکنند و ناکام هستند بسیار بیشتر از افراد موفق می باشد. کسانی که موفق میشوند، اغلب کسانی هستند که سختترین کار را انجام دادهاند: درک و شناخت عمیق خودشان.
یک هدف مشخص پیدا کنید
وقتی خودتان و تواناییهایتان را شناختید، قدم بعدی تعیین اهدافتان است. اما به یاد داشته باشید، انتخاب شغل به معنای تعیین یک هدف معنادار نیست. اهداف، دستاوردهای ایستا یا یکباره نیستند, آنها پویا و در حال تکامل هستند.
بیایید این موضوع را با یک مثال توضیح دهیم: فرض کنید میخواهید پزشک شوید. پزشک شدن شامل یک مسیر مشخص است, سالها مطالعه، آموزش و امتحانات. وقتی این مسیر را با موفقیت طی کنید، به یک هدف میرسید, پزشک شدن. تبریک میگویم! ارزش تمام زحمات را داشت.
اما بعد از آن چه اتفاقی میافتد؟ حالا که شما یک پزشک با مطب و موفقیت مالی خودتان هستید، قدم بعدی چیست؟ آیا به سادگی این روال را تا زمان بازنشستگی ادامه خواهید داد؟ احتمالا حتی بعد از بازنشتگی در مطب خود کار کنید نه به این دلیل که به پول و ثروت بیشتری نیاز دارید، بلکه به این دلیل که میخواهید از احساس بیهدف بودن جلوگیری کنید.
به همین دلیل است که تعیین اهداف کوچک و کوتاهمدت میتواند نتیجه معکوس داشته باشد, چرا که پس از دستیابی، شما را فرسوده یا بیهدف میکند. در عوض، اهداف شما باید به اندازه کافی بزرگ و جاهطلبانه باشند تا شما را برای یک عمر درگیر کنند. آنها باید چیزی باشند که بتوانید گام به گام، حتی تا دهه ۸۰ زندگی، برای رسیدن به آنها تلاش کنید.
بنابراین وقتی می خواهید هدفی تعیین کنید، آن را بزرگ و الهامبخش انتخاب کنید. فقط نگویید: «میخواهم پزشک شوم.» هدف والاتری داشته باشید: «میخواهم یکی از بهترین پزشکان کشورم و (یا جاه طلبانه تر) در جهان شوم و تا ۶۰ سالگی پنج بیمارستان تأسیس کنم.»
یک هدف معنادار و در حال تکامل، انگیزه و رشد شما را در طول زندگی تقویت میکند. حتی اگر نتوانید به تمام انها برسید به بخش اعظمی از انها دست می یابید.
مهارت های لازم برای رسیدن به هدف بزرگتر را بیاموزید
تا الان، احتمالاً تصور روشنی از آنچه میخواهید در زندگی به دست آورید، دارید. گام بعدی یادگیری مهارتهای خاص مورد نیاز برای رسیدن به هدف بزرگتان است, گام به گام.
دوباره از مثال پزشک استفاده میکنیم: اگر هدف شما صرفاً پزشک شدن است،مسیرتان مشخص است, اما اگر هدف شما پزشک شدن و افتتاح بیمارستان تا سن ۶۰ سالگی است، به چیزی بیش از دانش پزشکی نیاز خواهید داشت.
افتتاح و اداره یک بیمارستان به مهارتهای اضافی نیاز دارد: مدیریت امور مالی، افزایش جریانهای درآمدی، بازاریابی تخصص خود و ایجاد شبکهای قوی از شرکا و همکاران. در حالی که پزشکی میتواند حرفهای پرسود باشد، اما هر پزشک منابع یا دانش لازم برای تأسیس بیمارستان را ندارد. به همین دلیل مهم است که همه فن حریف نشوید. در عوض، بر کسب مهارتهای لازم که مستقیماً با اهداف خاص شما همسو هستند، تمرکز کنید. یادگیری هدفمند تضمین میکند که در جایی که واقعاً مهم است، شایستگی ایجاد کنید.
بدون تواناییهای لازم، احتمالاً در رسیدن به اهدافتان با مشکل مواجه خواهید شد یا حتی شکست خواهید خورد. مهارتها مانند ابزارهایی هستند که شما را سریعتر به مقصد میرسانند, آنها وسیله نقلیهای هستند که شما را به سمت مقصدتان هدایت میکنند. بدون آنها، سفر ممکن است ده برابر بیشتر طول بکشد.
با این حال، داشتن ابزارهای اشتباه یا بیفایده نیز میتواند شما را کند تر کند ویا حتی مانع از رسیدن به هدفتان شود, مانند تلاش برای سفر با پای پیاده در حالی که پنج چمدان سنگین را به دنبال خود میکشید. این کار نه تنها بیاثر است، بلکه کاملاً غیرعملی است.
عمل و یادگیری را ترکیب کنید
همچنان که به سمت اهداف خود پیش میروید، به طور طبیعی با چالشهای جدیدی روبرو خواهید شد که نیاز به مهارتهای جدید دارند. به همین دلیل موثرترین راه برای یادگیری، جدا کردن یادگیری از عمل نیست، بلکه ترکیب آنهاست. در حین دنبال کردن اهداف خود آموزش ببینید.
یکی از بزرگترین معایب آموزش سنتی، تأکید بیش از حد آن بر تئوری قبل از کاربرد است. شما سالها صرف یادگیری مفاهیم انتزاعی بدون زمینه میکنید, و پس از فارغالتحصیلی متوجه میشوید که پر از دانش هستید اما مهارتهای دنیای واقعی کمی دارید.
در عوض، رویکرد یادگیری از طریق عمل را اتخاذ کنید. در یک دوره شرکت کنید, سپس بلافاصله آنچه را که آموختهاید به کار ببرید. یک کتاب بخوانید و فوراً ایدههای آن را در زندگی خود آزمایش کنید. عمل، دانش را به روشهایی که مطالعه غیرفعال هرگز نمیتواند، تثبیت میکند.
هر بار که مهارت جدیدی یاد میگیرید، آن را به برنامه فعلی خود اضافه کنید. از آن به عنوان ابزاری برای سرعت بخشیدن به پیشرفت به سمت هدف خود استفاده کنید. به عنوان مثال، اگر هدف شما یادگیری زبان انگلیسی است، فقط واژگان را حفظ نکنید یا کتابهای گرامر را بیپایان نخوانید. روزانه بنویسید، با خودتان به انگلیسی صحبت کنید یا با دیگران مکالمات واقعی داشته باشید. یادگیری واقعی اینگونه اتفاق میافتد با زندگی کردن آن و عمل بدان ها.
یادگیری بدون عمل به انباشت اطلاعات تبدیل میشود. عمل بدون یادگیری به تلاشی هدر رفته تبدیل میشود. اما وقتی این دو را با هم ترکیب میکنید، دانش را به قدرت و اهداف را به واقعیت تبدیل میکنید.
سخن آخر: با هدف یاد بگیرید
در دنیایی که مملو از اطلاعات است، به راحتی میتوان احساس کرد که باید همه چیز را یاد بگیرید, اما بدون جهت، این یادگیری به سردرگمی تبدیل میشود. رشد واقعی از دانستن کمی در مورد همه چیز حاصل نمیشود؛ بلکه از شناخت خود، تعیین اهداف معنادار و کسب مهارتهای مناسب برای دنبال کردن آنها با قصد و نیت حاصل میشود.
فقط دانش را دنبال نکنید. بگذارید اهدافتان آنچه را که یاد میگیرید هدایت کنند. بگذارید اعمالتان یادگیری را به قدرت تبدیل کند. اینگونه است که از تبدیل شدن به یک همه فن حریف اما هیچ کاره جلوگیری میکنید و در عوض مهارت های کاربردی زیادی کسب میکنید و شروع به استاد شدن در مسیر خود میکنید.
نظر شما چیست؟ ایا شما نیز جزو افرادی بااستعداد هستید که در زمینه های زیادی استعداد دارد اما نمی داند چگونه از انها استفاده کند؟ چقدر در زندگی به کسب مهارت ها جدید فکر میکنید؟ نظرتان را در کامنت ها برایم بنویسید.
آیا این مقاله برایتان مفید بود؟ برداشت شما چیست؟ در کامنت ها برداشت خودتان را برایم بنویسید.
0 دیدگاه